دو گزینه دارید: با غریبه‌ها حرف بزنید یا در لاک خودتان فروبروید. کدام را انتخاب می‌کنید؟

🔺فرض کنید سوار قطار هستید. دوروبرتان غریبه‌هایی نشسته‌اند. دوست دارید لذت‌بخش‌ترین تجربۀ ممکن را از قطارسواری داشته باشید و دو گزینه پیش رو دارید: با غریبه‌ها حرف بزنید، یا در لاک خودتان فروبروید. کدام را انتخاب می‌کنید؟

🔺بیشتر ما تکلیفمان مشخص است: در لاک خود فرومی‌رویم. کی حوصله دارد با غریبه‌هایی که چیزی از آن‌ها نمی‌داند حرف بزند؟ احتمالاً مُخمان را بخورند. تازه شاید بخواهیم کمی کار کنیم، یا آهنگی، پادکستی، چیزی گوش بدهیم.

🔺پیش‌بینیِ اینکه چه کاری ما را شاد می‌کند در روان‌شناسی «پیش‌بینی عاطفی» نام دارد. ما مدام در حال پیش‌بینی هستیم که انواع و اقسام چیزهای بزرگ و کوچکِ زندگی چه حس‌وحالی به ما می‌دهند.

🔺پژوهشگران دانشگاه شیکاگو قطار محلی را به آزمایشگاهی در زمینۀ پیش‌بینی عاطفی تبدیل کردند. از مسافران خواستند پیش‌بینی کنند کدام‌یک از این دو کار تجربۀ مثبت‌تری برایشان رقم می‌زند. سپس به یک گروه گفتند با غریبه‌ای حرف بزنند و از گروه دیگر خواستند سکوت و جدایی اختیار کنند.

🔺پس از پایان مسیر، از مسافران پرسیدند چه حسی به این قطارسواری دارند. قبل از حرکت، بیشتر افراد پیش‌بینی می‌کردند صحبت با فردی ناشناس تجربۀ بدی باشد و سر در لاک خود فروبردن تجربۀ بسیار بهتری رقم بزند. اما تجربۀ واقعی خلاف انتظارشان بود.

🔺بیشترِ مسافرانی که طبق خواستۀ پژوهشگران سر صحبت را با دیگران باز کردند تجربۀ مثبتی داشتند و قطارسواری خود را بهتر از معمول دانستند. کسانی هم که معمولاً زمانِ نشستن در قطار را با کارکردن می‌گذراندند گفتند بهره‌وری کارشان براثر صحبت با غریبه‌ها کاهش نیافته است.

🔺زیادند پژوهش‌های این‌چنینی که نشان می‌دهند انسان‌ها در پیش‌بینی عاطفی ضعیف‌اند، آن هم نه‌فقط در موقعیت‌های کوتاه‌مدتی مثل این پژوهش قطار، بلکه در بلندمدت نیز. ضمناً این ضعفمان، از قرار معلوم، بیشتر در پیش‌بینی فواید رابطه با انسان‌ها جلوه می‌کند. یک دلیل مهمش این واقعیت مسلم است که روابط انسانی بعضاً درهم‌برهم و پیش‌بینی‌ناپذیرند.

🔺قضیه لزوماً به انزواطلب‌بودن ما محدود نمی‌شود، بلکه گاهی می‌خواهیم از آشفته‌بازارِ بالقوۀ ارتباط با دیگران بپرهیزیم. اما این آشفته‌بازار را دست‌بالا می‌گیریم و فواید ارتباط انسانی را دست‌کم: توجه زیادی به هزینه‌های بالقوه می‌کنیم و فواید بالقوه را ناچیز یا هیچ می‌شماریم.

📕 زندگی خوب اثر رابرت والدینگر

وقتی یکی از کارمندان کلیدی ناگهان شرکت را ترک می‌کند، چه کنیم که کمتر آسیب ببینیم؟

💎 تصور کنید یکی از کارمندان کلیدی شرکت بی‌خبر و ناگهانی استعفا می‌دهد و تیم شما را وسط یک بحران عملیاتی می‌گذارد. حالا اگر جای مدیر باشید، چطور می‌توانید وظایف او را بدون فشار بیش از حد روی بقیه بچینید و کارها را جلو ببرید؟

🔹اول از همه، شفاف باشید
همان ابتدا موضوع را با تیم در میان بگذارید. برایشان توضیح بدهید چه اتفاقی افتاده و چه برنامه‌ای دارید تا جای خالی همکارتان را پر کنید. این شفافیت باعث می‌شود اعضا احساس امنیت کنند و بدانند شما در حال مدیریت اوضاع هستید.

🔹فرصت‌ها را برجسته کنید
به تیم بگویید که بله، شاید موقتاً کمی حجم کار بالا برود، اما این موقعیت می‌تواند فرصت خوبی باشد برای رشد و یادگیری آن‌ها. مثلاً بپرسید: «علی داره می‌ره، کسی هست که بخواد کارهایی که او انجام می‌داد رو تجربه کنه؟» این نگاه مثبت می‌تواند انگیزه ایجاد کند.

🔹همکاری با منابع انسانی را شروع کنید
خیلی سریع دست به کار شوید و از تیم منابع انسانی بخواهید که آگهی استخدام منتشر کند. این کار به اعضای تیم نشان می‌دهد که وضعیت دائمی نیست و به‌زودی نیروی جدید می‌آید.

🔹از تیم کمک بگیرید
از کارمندان بپرسید به نظرشان فرد مناسب برای این جایگاه چه ویژگی‌هایی دارد. شاید کسی را بشناسند که مناسب باشد یا حتی خودشان توانایی پیشرفت به آن موقعیت را داشته باشند.

💭 یادتان باشد مهم‌ترین کار این است که تیم را آرام نگه دارید و خیالشان را راحت کنید که این وضعیت فقط یک دوره گذراست. اگر خوب مدیریت کنید، این جدایی ناگهانی تبدیل به بحران نمی‌شود و روی روحیه و بهره‌وری تیم تأثیر منفی نمی‌گذارد.

اهمیت هدفمند بودن نظام پاداش در سازمان‌ها

💎 استفان رابینز در کتاب «۵۳ اصل مدیریت انسان‌ها» می‌نویسد: یکی از مشاوران مدیریت که به طور خاص در زمینۀ مدیریت نیروهای نظامی مطالعه می‌کرد، متوجه شد که افسران پلیس در شیفت کاری خود، هر روز صبح سوار ماشینی می‌شوند که به آنها تحویل داده شده، به بزرگراه محل ماموریت می‌روند و تا پایان وقت کاری در آن بزرگراه رفت و آمد می‌کنند.

🔹واضح است که این گشت‌زنی بدون هدف کمتر به امور اصلی محوله به پلیس مربوط می‌شود.

🔹برای همین، آن مشاور مدیریت در بررسی‌هایش متوجه شد که عملکرد و کارآیی افسران پلیس در آن شهر، بر اساس میزان مسافتی محاسبه می‌شود که هر روز با ماشین‌شان طی می‌کنند.

🔹برای همین، افسران پلیس هر روز مسافت‌های طولانی را می‌رفتند و برمی‌گشتند، بدون آن که کمک خاصی به برقراری امنیت در شهر کرده باشند.

🔹این داستان واقعی به ما یادآوری می‌کند که وقتی کارمندان خود را به صورت کلیشه‌ای مورد ارزیابی و پاداش‌دهی قرار می‌دهیم و فراموش می‌کنیم به رفتارهایی پاداش بدهیم که واقعاً مدنظرمان است، کارمندان هم بعد از مدتی سراغ رفتارهای سطحی و کلیشه‌ای می‌روند.

🔹در نتیجه، بعد از مدتی متوجه می‌شویم که علی‌رغم ارائه پاداش‌های متنوع و حتی زیاد، کارمندان‌مان انگیزۀ کافی برای کارهای بزرگ را ندارند و سرشان را با کارهای روزمره و بی‌اهمیت گرم می‌کنند.

🔹در چنین شرایطی همیشه باید سراغ تغییر نظام پاداش‌دهی سازمان‌مان برویم و مطمئن باشیم که با تغییرات کوچکی در این نظام می‌توانیم نتایج فوق‌العاده‌ای را به دست بیاوریم.

🔹اهمیت نظام‌ پاداش‌دهی زمانی برای من بیش از پیش روشن شد که یکی از اقوام پولدارم به پسرخوانده‌اش می‌گفت: «نگران پول در آوردن نباش! زمانی که من بمیرم، همه ثروتم به تو خواهد رسید.

🔹از قضا این فامیل ما برای مدت بسیار طولانی زنده ماند و در طول دوران پیری‌اش هیچ وقت نفهمید که چرا پسر خوانده‌اش تمایلی به حفظ سلامتی او ندارد.

🔹زمانی که این موضوع را با من مطرح کرد، به او پاسخ دادم «چون تو بابت مردن خودت به پسر خوانده‌ات پاداش می‌دهی نه بابت زنده بودنت»

با شخصیت‌های خودشیفته در محیط کار چطور برخورد کنیم؟

💎 این افراد در محیط کار الگوی‌هایی از «خودبزرگ‌بینی، حق‌به‌جانب بودن، نیاز به تحسین، عدم همدردی با دیگران و انتظار تمجید فراوان حتی اگر تلاش خاصی انجام نداده باشد» را نشان می‌دهند. آنها معمولا عملکرد خود را بهتر از آنچه واقعا بوده است، ارزیابی می‌‌کنند.

◀️ اما برای در امان ماندن از دردسر این افراد چه کار کنیم؟

⁣⁣🔺کمی از شخصیت آنها تعریف کنید. البته این کار به معنی تملق نیست. این کار به بهبود رابطه متقابل‌تان کمک خواهد کرد و از دردسر این افراد می‌کاهد.

🔺پیش از اینکه از آنها انتقاد کنید از عملکرد خوب‌شان تقدیر کنید تا در مقابل شما گارد نگیرند و راه اصلاح رفتارشان بسته نشود.

⁣🔺اگر شایسته‌ تحسین و تمجید هستند، در برابر دیگران از آنها تعریف کنید. خودشیفته‌ها به تعریف و تأیید اجتماعی در محیط کار به‌خوبی پاسخ می‌دهند.

چه زمانی باید پل‏‌های پشت سرتان را خراب کنید؟

💎 در دنیای کار، نصیحت «پل‌‌های پشت سرت را خراب نکن» بر حفظ روابط با دیگران، حتی پس از ترک شرکت یا وداع با یک رئیس یا همکاران تاکید دارد. اما گاه ویران کردن پل‌‌های ارتباطی نه تنها ضروری، بلکه یک اقدام استراتژیک شغلی است. حفظ روابط ممکن است درهای زیادی را به روی انسان گشوده نگه دارد، اما باقی ماندن در روابط سمی یا بی‌‌حاصل بیش از آنکه منفعت داشته باشد مضر است.

◀️ اثر ارتباطات سمی
ارتباطات سمی انرژی شما را تخلیه می‌کنند و فرصت‌‌ها را محدود می‌‌سازند. نتایج تحقیقاتی که در «فصلنامه رهبری» (Leadership Quarterly) منتشر شده، نشان می‌دهد افرادی که در یک ارتباط سمی با روسا، همکاران یا حتی مربیان خود باقی می‌‌مانند، سطوح بالاتری از استرس را تجربه می‌کنند و بنابراین به درستی قادر به دیدن فرصت‌‌ها و استفاده از آنها نیستند. بدیهی است اگر یک ارتباط، مسیر رشد شما را تضعیف و تخریب می‌کند خاتمه دادن به آن، سالم‌‌ترین تصمیم ممکن است.

◀️ اخلاقیات، طالب روابط پاک است
شهرت هر فرد اغلب توسط معاشرین او شکل می‌گیرد. اگر یک ارتباط حرفه‌‌ای به رفتارهای غیراخلاقی منجر شود تداوم آن آسیب‌‌زننده خواهد بود. افراد حرفه‌‌ای باید از ادامه ارتباط با روسای فاسد، شرکای غیرصادق و همکاران سمی خودداری کنند. تحقیقات نشان داده افرادی که از شبکه‌‌های غیراخلاقی فاصله می‌‌گیرند از نظر دیگران مقید به اصول و مورد اعتمادتر هستند. قطع این نوع ارتباطات یک ضرورت برای حفظ شخصیت و آینده شغلی شماست.

◀️ صدور یک بیانیه شجاعانه
لحظاتی در مسیر حرفه‌‌ای وجود دارد که اعلام عمومی و روشن قطع یک ارتباط سمی، پیامی قوی برای مخاطبان است. رهبرانی که علنا و بدون پرده‌‌پوشی از فرهنگ‌‌های کاری سمی یا کسب و کارهای مضر جدا می‌‌شوند، اغلب سطح بالایی از احترام و اعتبار را نصیب خود می‌کنند. ترک کردن یک محیط سمی همراه با سکوت، به معنای تقویت یک سیستم ورشکسته است. اما خراب کردن علنی این نوع ارتباطات، مثل آن می‌‌ماند که یک بیانیه روشن حاوی ارزش‌‌های خودتان صادر کرده‌‌اید.

🔹اگر کارفرمای سابق یا همکارتان مرزهای شما را به رسمیت نمی‌‌شناسد، به خوشنامی شما صدمه می‌‌زند، یا تیشه به ریشه شغلتان می‌‌زند، حفظ رابطه با او ارزشی ندارد. به جای تلاش برای ترمیم یکطرفه این رابطه، روی شبکه‌‌های حرفه‌‌ای حمایتگر سرمایه‌گذاری کنید.

💭 نکته کلیدی در قطع ارتباطات قدیمی آن است که اول آن را به قصد و اراده خود انجام دهیم و دیگر آنکه مطمئن شویم هر قدمی که به جلو برمی‌‌داریم ما را به سوی شبکه‌‌ای قوی‌‌تر، سالم‌‌تر و حرفه‌‌ای‌‌تر هدایت می‌کند.

چگونه رهبران واقعی را شناسایی کنیم؟

💎 برای شناخت رهبران عالی در یک سازمان، نیازی به بررسی رزومه یا تکیه بر اعتمادبه‌نفس ظاهری نیست. فقط کافی‌ست یک سؤال ساده بپرسید:
«آخرین باری که در یک دوره آموزش رهبری شرکت کردی، کی بود؟»

🔹تحقیقات نشان می‌دهد مؤثرترین رهبران، آن‌هایی هستند که به‌طور پیوسته برای رشد فردی خود تلاش می‌کنند؛ کتاب می‌خوانند، در کارگاه‌ها شرکت می‌کنند، بازخورد می‌گیرند و می‌دانند رهبری عضله‌ای است که باید تقویت شود.

🔹در مقابل، مدیران ضعیف‌تر علاقه‌ای به یادگیری ندارند. آن‌ها خود را بی‌نیاز از آموزش می‌دانند و همین تصور، مانع اصلی پیشرفت‌شان است. پدیده «دانینگ-کروگر» ثابت کرده کسانی که کمترین مهارت را دارند، معمولاً بیشترین اعتمادبه‌نفس را نیز دارند و نسبت به ضعف‌هایشان ناآگاهند.

🔹پژوهش‌ها نشان می‌دهد بسیاری از مدیران مهارت‌های حیاتی رهبری مانند مدیریت تیم‌های ترکیبی، کاهش فرسودگی شغلی و مواجهه با شخصیت‌های دشوار را ندارند، اما خود را توانمند می‌پندارند. این در حالی‌ست که رهبران سطح بالا، مشتاق یادگیری و آموزش‌اند. آن‌ها بازخورد را فرصتی برای رشد می‌دانند، نه تهدیدی برای جایگاهشان.

🔹برای مدیران منابع انسانی و تصمیم‌گیران: لیست حضور در دوره‌های آموزشی سال گذشته را مرور کنید. چه کسانی داوطلب آموزش، مربی‌گیری یا مطالعه کتاب بوده‌اند؟ این افراد احتمالاً همان رهبران مؤثری هستند که آینده سازمان را خواهند ساخت.

🔹رهبران قوی نه از ضعف، بلکه از قدرت ذهنی خود آموزش می‌بینند. آن‌ها مثل ورزشکاران حرفه‌ای می‌دانند که برای حفظ عملکرد بالا، باید مداوم تمرین کرد. آموزش برای آن‌ها یک ضرورت است، نه تجمل.

🔹رهبری عالی قابل یادگیری است، اما فقط برای کسانی که حاضرند سر کلاس بنشینند. پس اگر می‌خواهید رهبران واقعی را بشناسید، به جای بررسی ظاهر و سابقه، این سؤال را بپرسید:
«آخرین بار کی آموزش دیدی؟»

راه رسیدن به موفقیت‌های بزرگ

💎 برایان تریسی در کتاب «۱۰۰ قانون موفقیت در تجارت» می‌نویسد: چندی پیش و پس از همایشی در مینیاپولیس، بازرگانی برایم حکایت جالبی را تعریف کرد. او گفت: من در یک خانواده کشاورز بزرگ شده‌ام و بیشتر عمرم را در شهر کوچکی در حومۀ مینیاپولیس زندگی کرده‌ام.

🔹 تا قبل از این که هشت سال پیش به همراه دوستم در یکی از همایش‌های شما شرکت کنم، چیزی دربارۀ هدف‌گذاری نشنیده بودم.

🔹 پس از تمام شدن آن همایش، به خانه رفتم و روی یک برگ کاغذ هدف‌های بزرگ و کوچکم را نوشتم و برای رسیدن به آنها یک برنامۀ جامع تدارک دیدم و بی‌درنگ دست به کار شدم.

🔹 از آن روز تا به حال، همه روزه کاری برای نزدیک شدن به هدف‌هایم انجام داده‌ام و در مدت هشت سال، درآمدم بیش از هزار درصد افزایش یافته است.

🔹 پس از آن بود که از او خواستم راز رسیدن به این موفقیت خیره‌کننده را برای بقیه هم توضیح بدهد. او روی سِن آمد و خطاب به بقیه گفت: وقتی همه روزه به طور منظم هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی می‌کنید و بلافاصله دست به کار می‌شوید، به نتایجی دست پیدا می‌کنید که شما را شگفت‌زده می‌کند. این گونه در مدت یک تا دو سال، به اهدافی می‌رسید که در شرایط عادی در پنج تا ده سال به آنها دست می‌یابید.

قبل از تصمیم‌های مهم بخوابید!

روبرت گانتر در کتاب خود به نام «۵۳ اصل تصمیم‌گیری» می‌نویسد: ممکن است توصیه به خوابیدن کافی قبل از تصمیم‌گیری‌های مهم، کمی شبیه به نصیحت‌های مادربزرگ‌ها به نظر برسد، ولی واقعیت این است که محققان زیادی این نصیحت مادربزرگانه را تایید کرده‌اند.

🔹مطالعات نشان می‌دهند دانش‌آموزانی که قبل از امتحان به اندازه کافی می‌خوابند، حتی اگر به اندازه بقیه درس نخوانده باشند، در نهایت نمره بهتری به دست می‌آورند.

🔹این مطالعات به ما یادآوری می‌کنند که کم‌خوابی می‌تواند به تصمیم‌گیری‌های فاجعه‌آمیز بیانجامد. برای مثال، فاجعه اتمی در ایالت پنسیلوانیای آمریکا در شیف شب به وقوع پیوست. یا برخی از مدیران ناسا در پروژه چلنجِر که با تصمیمات‌شان باعث سقوط این موشک شدند از ۷۲ ساعت قبل از روز موعود خوب نخوابیده بودند‌.

🔹مطالعات پلیس آمریکا هم نشان می‌دهد که پس از حدود ۲۲ ساعت کم‌خوابی یا بدخوابی، سیستم محرکه و ماهیچه‌های بدن به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی الکل ۸٪ خون را فراگرفته است.

🔹برای همین است که دکتر دیوید دینگز، رییس دپارتمان خواب‌ و خواب‌آلودگی دانشگاه پنسیلوانیا می‌گوید: «هیچ وقت تصمیم‌های مهم‌تان را در زمان خستگی، بی‌حوصلگی و خواب‌آلودگی اتخاذ نکنید»

۱۳ کاری که افراد قوی از نظر ذهنی انجام نمی‌دهند

افراد قوی از نظر ذهنی، با تمرین مداوم ذهنیت و رفتارهایی را در خود تقویت می‌کنند که آن‌ها را برای موفقیت در زندگی آماده می‌سازد. این افراد کارهایی را انجام نمی‌دهند که مانع رشد، تمرکز، و آرامش ذهنی‌شان می‌شود:

🔸خودشان را قربانی نمی‌دانند و برای شرایط بد افسوس نمی‌خورند.

🔸قدرت خود را به دیگران نمی‌دهند؛ احساسات و واکنش‌هایشان در کنترل خودشان است.

🔸از تغییر نمی‌ترسند؛ انعطاف‌پذیرند و تغییر را فرصتی برای رشد می‌دانند.

🔸روی چیزهایی که نمی‌توانند کنترل کنند، انرژی نمی‌گذارند.

🔸در پی راضی‌کردن همه نیستند و توانایی «نه» گفتن دارند.

🔸از ریسک‌های حساب‌شده نمی‌هراسند؛ آن‌ها را می‌سنجند و با آگاهی عمل می‌کنند.

🔸در گذشته نمی‌مانند؛ از آن یاد می‌گیرند ولی در زمان حال زندگی می‌کنند.

🔸اشتباهاتشان را تکرار نمی‌کنند؛ مسئولیت می‌پذیرند و تصمیمات بهتری می‌گیرند.

🔸به موفقیت دیگران حسادت نمی‌کنند؛ آن را می‌ستایند و برای رشد خود تلاش می‌کنند.

🔸با اولین شکست دست نمی‌کشند؛ شکست را بخشی از فرآیند یادگیری می‌دانند.

🔸از تنهایی نمی‌ترسند؛ از وقت با خود بودن لذت می‌برند.

🔸احساس نمی‌کنند دنیا به آن‌ها بدهکار است؛ خودشان برای فرصت‌ها تلاش می‌کنند.

🔸انتظار نتایج فوری ندارند؛ صبورند و به روند پایبند می‌مانند.

🔸قدرت ذهنی یعنی توانایی مدیریت احساسات، رفتار و افکار، حتی در سخت‌ترین لحظات

تمرکز بر اهداف‌ اصلی؛ راز موفقیت از نگاه کونان

برایان تریسی در کتاب «۱۰۰ قانون موفقیت در تجارت» می‌نویسد: لِوید کونانت، بنیانگذار شرکت نایتینگِل کونانت، بزرگ‌ترین تولیدکنندۀ برنامه‌های آموزشی در زمینۀ موفقیت در دنیاست.

🔹کونانت برای تاسیس این موسسۀ آموزشی، به مدت پنجاه سال روی انسان‌های موفق تحقیق کرد و به این نتیجۀ مهم رسید: موفقیت در هدف خلاصه می‌شود و هر چیز دیگری فرع بر این موضوع است.

🔹کونانت معتقد است توانایی ما در هدف‌گذاری دقیق در مقایسه با سایر مهارت‌های ما، نقش بسیار بیشتری در موفقیت‌مان دارد.

🔹بر این اساس، کونانت می‌گوید: وقتی دقیقا می‌دانید که می‌خواهید چه کار کنید و به کجا برسید، زمینه برای موفقیت فراوان و تضمین شدۀ شما ایجاد می‌شود.

🔹در نتیجه، طبق تجربه و تحقیقات کونانت، قانون جهت را توسعه داده‌اند که به ما تاکید می‌کند: هر چه روی مهم‌ترین هدف‌های خود وقت بیشتری صرف کنید، به موفقیت‌های سطح بالاتری می‌رسید.

🔹از سوی دیگر، هر چه موفقیت‌های بیشتری به دست آورید، درباره خودتان احساس بهتری پیدا می‌کنید و در نتیجه، بیشتر می‌خواهید موفق شوید.

🔹این گونه در یک مارپیچ صعودی قرار می‌گیرید که به موفقیت‌های بیشتری می‌رسید و باز هم نسبت به خودتان احساس عالی‌تری پیدا می‌کنید.