چگونه با پرسیدن یک سؤال ساده می‌توان اعتماد دیگران را جلب کرد

🌟 سایمون سینک، نویسنده پرفروش و متخصص در حوزه رهبری، پیشنهاد می‌کند که با پرسیدن یک سوال ساده می‌توان اعتماد دیگران را جلب کرد: «آیا می‌توانید به من کمک کنید؟»
او معتقد است که این تصور غلط وجود دارد که درخواست کمک شما را ضعیف نشان می‌دهد، در حالی که حقیقت این است که مردم وقتی از آنها درخواست کمک می‌کنید، بیشتر به شما اعتماد می‌کنند.

🌟 سایمون سینک در کنفرانس Brilliant Minds ۲۰۲۴ این موضوع را مطرح کرد و توضیح می‌دهد که افراد وقتی از آنها کمک می‌خواهید، حس احترام و اعتماد بیشتری به شما پیدا می‌کنند. او می‌گوید که وقتی دوستان یا همکاران شما با مشکلاتی روبرو می‌شوند و شما از آن‌ها کمک نمی‌خواهید، ممکن است حس کنند که آنها را نادیده می‌گیرید. این موضوع باعث می‌شود افراد حس کنند که شما به آن‌ها اعتماد ندارید.

🌟 او می‌گوید اعتماد هنگامی ساخته می‌شود که افراد حتی وقتی چندان نیازی هم نیست، باز هم تلاش کنند که از دیگران کمک بخواهند. این امر نه‌تنها در روابط شخصی بلکه در محیط‌های حرفه‌ای نیز اهمیت دارد.

🌟 محققان هوش هیجانی معتقدند که افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، از به اشتراک گذاشتن شکست‌ها و مشکلات خود ابایی ندارند و آسیب‌پذیری را به عنوان نقطه قوت می‌دانند.
پرسیدن سوال‌هایی مانند “نظر شما درباره … چیست؟” به گسترش گفت‌وگوها و افزایش اعتماد میان افراد کمک می‌کند و باعث می‌شود افراد در محیط‌های کاری به ارتباطات عمیق‌تری دست یابند.

🌟 درخواست کمک در موارد کوچک مانند پیشنهاد شام یا توصیه در مورد مکان‌هایی که برای پیاده‌روی مناسب هستند، می‌تواند اولین گام برای ایجاد ارتباط و اعتماد باشد. پس از مدتی، این اعتماد باعث می‌شود تا در مواقع سخت‌تر و حساس‌تر بتوانید به راحتی از دیگران کمک بگیرید و این ارتباطات به‌طور قوی‌تری شکل بگیرند.

راز فروش؛ مشتریان‌تان را بخندانید

🌟 جیم بلیت در کتاب «۱۰۰ ایده بزرگ بازاریابی» می‌نویسد: خندان مردم همواره راه بسیار خوبی برای جذب آنهاست، به همین دلیل، شرکت‌ها هم می‌توانند از این اصل برای بازاریابی بهتر و موثرتر استفاده کنند.

 

🌟 هر چند ابزار طنز در بازاریابی و تبلیغات برخی محصولات مثل اسباب‌بازی، مواد غذایی و غیره مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما برای تبلیغ بسیاری دیگر از محصولات، کمتر مورد استفاده قرار گرفته است.

 

🌟 بدون شک، لطیفه‌ها و جوک‌هایی که برای مخاطبان تحصیلکرده و رده بالا مورد استفاده قرار می‌گیرند، اگر ظرافت‌های خاصی را رعایت کنیم، می‌توانند بازاریابی دهان به دهان مثبتی را برای‌مان ایجاد کنند.

 

🌟 برای مثال، شرکت بی‌ام‌دبلیو که خودروهای گران‌ قیمتی را برای افراد ثروتمند تولید می‌کند، در کنار تبلیغات جدی و لوکس خود، هر سال در اولین روز ماه آوریل، تبلیغ طنزی را ارائه می‌کند که معمولا در مورد نو‌آوری‌های این شرکت در زمینه طراحی خودرو است.

 

🌟 برای مثال، در یکی از این تبلیغات، شرکت اعلام کرد بر اساس قوانین جدید اتحادیه اروپا، استفاده از خودروهای راست‌ فرمان ممنوع شده و به همین دلیل شرکت روی تولید خودروهایی بدون فرمان که با حرکت سر راننده کنترل می‌شوند، سرمایه‌گذاری کرده است.

 

🌟 یا در سالی دیگر، این شرکت آلمانی اعلام کرد برف پاک‌کنی طراحی کرده که مگس‌ها را می‌پراند. یا در تبلیغی دیگر، بی‌ام‌دبلیو این ادعا را مطرح کرد که خودرویی طراحی کرده که به راننده این امکان را می‌دهد با مایکروویو منزل خود تماس بگیرد و غذای خود را تا قبل از رسیدن به منزل آماده کند.

 

🌟 چنین تبلیغاتی بدون تردید با هزینه‌ای کم، تاثیر قابل ملاحظه‌ای بر مخاطبان می‌گذارد، اما مهم‌تر این است که برای شرکت، بازاریابی دهان به دهان ایجاد و نام آن را در اذهان ثبت می‌کند.

استراتژی هایی برای هوشمندانه کار کردن به جای زیاد کار کردن

✍🏻 جان ماکسول

۱⃣ استراتژی اهرم
اهرم هنر استفاده از ابزارها جهت افزایش کیفیت کار یا بهره‌وری است. این ابزارها می‌تواند تکنولوژی باشد مثل: نرم افزار‌های کامپیوتری یا می‌تواند استراتژی‌های سازمانی نظیر سیستم‌های بهتر باشد. شما معمولا از چه ابزارهایی برای حداکثر کردن نتایج کارتان استفاده می‌کنید؟ برای مثال فروشنده‌ای که از طریق سمینارها یا کنفرانس‌های تلویزیونی فروش می‌کند، مشخص است نسبت به کسی که فرد به فرد می‌فروشد میزان فروش بیشتری داشته باشد. چه کاری می‌توانید انجام دهید تا زمان، دانش یا مهارت‌هایتان اهرم شما باشند؟

۲⃣ استراتژی تفویض اختیار
یک بخش خاص اهرم عبارت از تفویض اختیار است. یعنی بکارگیری افراد دیگر جهت انجام قسمت‌هایی از کار شما تا وقتتان برای فعالیت‌های سودآورتر آزاد شود. بیایید دوباره به مثال فروشنده نگاهی بیاندازیم. اگر فروشنده خاصی در انعقاد قراردادهای فروش متبحر باشد ممکن است دست به تفویض و واگذاری ‌امور اجرایی فروش زده تا بتواند به عنوان یک فروشنده زمان بیشتری را برای قراردادها اختصاص دهد. اگر سود حاصل از افزایش فروش بیشتر از هزینه واگذاری باشد پس شما سیستم مناسبی دارید. همیشه شنیدن این نکته در بین شکایت‌های صاحبان تجارت که فروشندگان آنها از آینده نگری متنفرند و واقعا در مورد آن احساس بدی دارند باعث تعجب من می شود.

۳⃣ استراتژی مدیریت زمان
من اغلب می‌شنوم که صاحبان تجارت می‌گویند که تعداد کارکنان بخش ‌خصوصی خیلی زیاد است زیرا آنها همیشه ساعت‌های زیادی را تلف می‌کنند تا کار را انجام دهند. نظر من مخالف این موضوع است. اگر شما نمی‌توانید در یک روز عادی کاری، کارتان را انجام دهید پس شما احتمالا فاقد مهارت‌های تمرکز، اهرم و تفویض اختیار(واگذاری) هستید یا یک مدیر که در استفاده از زمان ضعیف است. مدیریت زمان هنر سازماندهی خودتان است تا بتوانید تمام کارهایتان را در یک روز کاری استاندارد انجام دهید.

🌟 سازماندهی یک روز از پایان روز قبلی شروع می‌شود. اگر شما این‌کار را هنگام استراحتتان انجام دهید مغزتان به شما کمک خواهد کرد که کارآمدتر باشید. تخمین زده شده که ۵۰ درصد از زمان استراحت وقف سازماندهی مغز و ساختار دادن به دانش و تجربیات به دست آمده در طول روز می‌شود.

۴⃣ استراتژی تمایز قائل شدن بین فعالیت‌ها
من مطمئن هستم که شما قانون ۲۰/۸۰ را می‌دانید؛ ۸۰% از نتایج کارتان از ۲۰% تلاش‌هایتان بدست می‌آید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق است، این است که آنها نمی‌دانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه می‌آورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، سپس شما می توانید قاعده ۲۰/۸۰ را تغییر دهید تا برای شما به طور موثرتری کار کند.

🌟 اگر شما می‌دانستید که کدام ۲۰% از فعالیت شما بهترین نتایج را تولید می‌کند سپس شما می‌توانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سود‌تان در هر ساعت افزایش می‌یافت. اگر شما خصوصیات ۲۰% از مشتریانتان را که ۸۰% تجارت شما را پوشش می‌دهند می‌دانستید پس شما می‌توانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید.

سراغ محل تجمع مشتریانتان بروید

🌟 جیم بلیت در کتاب «۱۰۰ ایده بزرگ بازاریابی» می‌نویسد: مشتریان به خودی خود و از روی معجزه سراغ ما نمی‌آیند بلکه به دلیل نیازشان است که به فکر خرید محصول‌مان می‌افتند. به همین دلیل، تشخیص به موقع زمان، مکان یا شرایطی که مشتری به محصول‌مان نیاز پیدا می‌کند، یکی از وظایف مهم بازاریاب‌هاست.

🌟 برای مثال، ایکاروس سی ۴۲، یک هواپیمای فوق سبک است ولی نسبت به هواپیماهای فوق سبک دیگر، مزایای فنی مختلفی دارد. مثلا گرم‌کن کابین دارد، جادارتر است و ظاهر جذاب‌تری دارد.

🌟 مشکل اصلی این هواپیما، قیمت آن است به گونه‌ای که نوع فول آپشن آن با قیمت ۵۰۰ هزار پوند به فروش می‌رسد. به همین دلیل، این هواپیما برای بیشتر افرادی که علاقه‌مند به پرواز با هواپیماهای فوق‌سبک هستند، جذابیتی ندارد.

🌟 برای همین، شرکت ایرو اسپورت، مالک و فروشنده هواپیماهای ایکاروس، به این نتیجه رسید که آن را با تخفیف به مدرسه‌های هوانوردی عرضه کند تا شاگردان آنها، پرواز را با این هواپیما یاد بگیرند.

🌟 دلیل این تصمیم آن بود که وقتی شاگردان این مدارس، گواهینامه خلبانی‌شان را دریافت می‌کردند، پرواز با ایکاروس سی ۴۲ برای آنها آسان بود و می‌توانستند به صورت شخصی یا از طریق مشارکت با چند خلبان دیگر، یکی از این هواپیماها را بخرند.

🌟 بعد از اجرای این استراتژی، برخی از مدارس هوانوردی خودشان چند فروند دیگر خریداری کردند تا آنها را به صورت ساعتی به دانشجویانی که بضاعت مالی کمتری داشتند، کرایه بدهند.

🌟 این مثال به ما تاکید می‌کند باید در جایی حضور داشته باشیم که مشتریان زیادی در آنجا حضور دارند و به احتمال زیاد به محصول‌مان نیاز هم دارند.

آیا بهتر است دوست‌مان بدارند یا از ما بترسند؟!

🌟 یافته‌های روانشناسی نشان می‌دهند که دو عامل صمیمیت و قدرت، بیش از ٩٠ درصد نوسان برداشت مثبت یا منفی ما نسبت به افراد پیرامون‌مان را تبیین می‌کنند. کدام یک بهتر است؟

🌟 بیشتر رهبران، امروز بر قدرت، شایستگی و اعتبار خود در محیط کار تاکید دارند؛ اما این رویکرد اشتباه است. رهبرانی که قبل از ایجاد اعتماد، قدرت خود را به رخ می کشند با خطر برانگیختن ترس و در نتیجه آن سوءرفتار مواجه می‌شوند.

🌟 در مطالعه ای که بین ۵۱۸۳۶ رهبر انجام شد فقط ٢٧ نفر آنها از نظر محبوبیت در ربع آخر و از نظر اثربخشی کلی در ربع اول بودند: به عبارت دیگر احتمال آن که یک مدیر بسیار نامحبوب، مدیر خوبی شناخته شود یک در دو هزار است.‌ پس اول ارتباط، بعد رهبری.

محصول‌تان را درست معرفی کنید!

🌟 تیم کانِر در کتاب «۹۱ خطای فروشندگان» می‌نویسد: یکی از خطاهای فروش ضعیف این است که موقع معرفی محصول‌شان خیلی حرف می‌زنند و تصور می‌کنند اگر «دریایی از ویژگی‌های محصول را به مشتری معرفی کنند، حتماً موفق می‌شوند»

 

🌟 اما فروشندگان حرفه‌ای به خوبی می‌دانند که معرفی حرفه‌ای شبیه به نوعی گفتگو است که دو طرف باید در آن مشارکت داشته باشند نه این که ما حرف بزنیم و مشتری گوش کند.

 

🌟 برای همین، فروشندگان حرفه‌ای جلسۀ معرفی محصول را بر اساس این اصل مهم مدیریت می‌کنند: شنیدن و کشف نیازها، خواسته‌ها و نگرانی‌های مشتری و سپس مرتبط کردن آنها با ویژگی‌های اصلی محصول.

 

🌟 به همین دلیل، وقتی با فروشندگان حرفه‌ای همراه می‌شویم و مثلاً در یک روز در چهار جلسۀ معرفی محصول حضور پیدا می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آنها در هر جلسه، محصول‌شان را به روش‌ متفاوتی معرفی می‌کنند نه این که مثل یک نوار کاست ضبط شده، یک سری جملات را پشت سر هم به زبان بیاورند.

 

🌟 بر این اساس، برای معرفی حرفه‌ای محصولی که می‌فروشیم، باید این اصول را رعایت کنیم:

 

۱️⃣ باید محصول‌مان را مختصر و مفید معرفی کنیم و روی چند ویژگی اصلی آن متمرکز شویم.

 

۲️⃣ باید محصول‌مان را از نقطه نظر مشتری معرفی کنیم نه از نقطه نظر خودمان.

 

۳️⃣ باید یک گفتگوی دو طرفه و تعاملی با مشتری برقرار کنیم.

 

۴️⃣ باید هم روی ویژگی‌های احساسی و هم ویژگی‌های فنی محصول‌مان تمرکز کنیم.

 

۵️⃣ باید مشتری را با محصول‌مان درگیر کنیم تا احساس کند مالک آن است.

 

۶️⃣ باید هر از گاهی نظر مشتری را دربارۀ مطالبی که گفتیم، بپرسیم تا اگر ابهام یا سوالی دارد، آن را برطرف کنیم.

 

۷️⃣ باید مطالب مدنظرمان را بر اساس شرایط مشتری انتخاب کنیم.

بررسی رفتاری استخدام‌شوندگان؛ داستان آزمون نمک زدن به غذا

🌟 کتی فایوک در کتاب ارزشمند خود به نام «۵۳ اصل استخدام بهترین‌ها» می‌نویسد: یک داستان جالب در مورد استخدام بین مدیران آی‌بی‌اِم وجود دارد. در این داستان، یکی از مدیران شرکت، از داوطلبی خوشش آمده بود ولی تصمیم گرفت قبل از پیشنهاد شغل و حقوق مدنظرش به آن فرد، او را به ناهار دعوت کند.

🌟 این مدیر هنگام ناهار متوجه شد که داوطلب قبل از این که غذایش را بچشد، روی آن نمک پاشید. همان جا بود که آن مدیر از استخدام آن فرد منصرف شد.

🌟 این مدیر در توجیه تصمیمش گفته بود: اگر این شخص بدون بررسی تصمیم می‌گیرد به غذایش نمک بزند، فردا نیز در یک تصمیم مهم تجاری همین کار را خواهد کرد.

🌟 این تجربه به ما نشان می‌دهد آزمون‌های ساده‌ای وجود دارد که می‌توانیم از آنها برای ارزیابی بهتر داوطلبان استفاده کنیم.

◽️برخی از این آزمون‌های ساده ولی بسیار مهم عبارتند از:

🔹اولین برخورد داوطلب در سازمان شما، با کارکنان ستادی مثل منشی و آبدارچی است. به همین دلیل، این کارمندان اولین افرادی هستند که می‌توانند رفتارهای مثبت یا منفی داوطلب را مشاهده و به شما گزارش کنند. مثلا به آبدارچی شرکت‌تان بسپارید به شما بگوید فرد داوطلب هنگام برداشتن چای یا قهوه، از او تشکر کرده است یا نه.

🔹از منشی شرکت‌تان هم بخواهید رفتار داوطلب را هنگام ورود به شرکت یا دفترتان بررسی کند و به شما بگوید آیا رفتاری متواضعانه داشت یا مغرورانه؟

🔹به منشی شرکت‌تان بگویید داوطلب را کمی منتظر نگه دارد و سپس به شما بگوید آیا داوطلب بعد از چند دقیقه معطل شدن، شروع به پرخاشگری و امر و نهی کرد یا با ادب و متانت منتظر ماند؟

🔹از منشی شرکت‌تان بپرسید داوطلب چگونه با او صحبت کرده است؟ مثلا هنگام درخواست فرم اطلاعات شخصی، به منشی گفته لطفا فرم را به من بدهید؟ یا با بی‌ادبی درخواستش را مطرح کرده است؟

🔹به منشی شرکت‌تان بسپارید رفتار داوطلب در زمان انتظار برای ورود به اتاق مصاحبه را زیر نظر بگیرد و به شما بگوید که آیا آرام و متین نشسته بود یا مدام پاهایش را تکان می‌داد و اضطراب داشت؟

🔹در هنگام مصاحبه، اگر موبایل داوطلب زنگ خورد، به این موضوع دقت کنید که آیا از شما اجازه می‌گیرد تا به موبایلش پاسخ بدهد؟ و آیا بعد از اتمام صحبتش با موبایل، بابت این موضوع از شما عذرخواهی می‌کند؟

شایستگی کلیدی‌تان چیست؟

🌟 اسوند هولنسن در کتاب خود می‌نویسد: همه شرکت‌ها برای موفقیت در بازار، به یک سری برتری رقابتی (Competitive edge) نیاز دارند. با این حال، بسیاری از مدیران ارشد به اشتباه تصور می‌کنند مواردی مثل دسترسی به مواد اولیه ارزان‌تر، سرمنشأ کسب برتری رقابتی است.

 

🌟 اما بررسی شرکت‌های بزرگ مثل آی‌بی‌اِم، اپل، مایکروسافت و غیره نشان می‌دهد این شرکت‌ها برتری رقابتی‌شان را نه از منابع در دسترس‌شان بلکه از شایستگی‌های کلیدی‌شان (Core competencies) به دست آورده‌اند.

 

🌟 برای مثال، توانایی آی‌بی‌اِم در طراحی ماشین‌های بسیار پیشرفته، یا توانایی اپل در طراحی تکنولوژی‌های جدید ارتباطی، یا توانایی مایکروسافت در بکارگیری هوش مصنوعی در نرم‌افزارهای اداری، نمونه‌هایی از شایستگی‌های کلیدی این شرکت‌ها هستند.

 

🌟 یک شایستگی کلیدی این سه ویژگی را دارد:

 

۱️⃣ شایستگی کلیدی با چشم‌انداز و ماموریت اصلی شرکت هماهنگ است

بر این اساس، مثلا دسترسی اپل به کارخانه‌های ارزان در چین برای تولید موبایل، یک شایستگی کلیدی به حساب نمی‌آید، چون اصولا چشم‌انداز اپل، تولید گوشی ارزان نیست. اما در مقابل، توانایی اپل برای افزایش امنیت گوشی‌هایش، یک شایستگی کلیدی است، چون تولید یک گوشی هک‌ نشدنی، یکی از ماموریت‌های اپل است.

 

۲️⃣ شایستگی کلیدی از سال‌ها تجربه اندوخته شده در شرکت به دست می‌آید و خریدنی نیست

نکته کلیدی یک شایستگی کلیدی این است که رقبا به سختی می‌توانند از آن تقلید کنند. بر همین اساس، شایستگی کلیدی باید از داخل شرکت بجوشد نه این که شرکت دنبال خریدن آن از بیرون باشد. به همین دلیل است که مثلا گوگل مهندسانش را مجبور می‌کند در طول روز، ساعات مشخصی را روی پروژه‌های شخصی‌شان صرف کنند تا از این طریق یادگیری و تجربه‌شان در طراحی نرم‌افزار افزایش یابد و به مرور زمان به شایستگی کلیدی شرکت تبدیل شود.

 

۳️⃣ شایستگی کلیدی قابل تسرّی به کل شرکت است

یک شایستگی کلیدی واقعی قابل استفاده در تمامی محصولات و خدمات شرکت است و به یک برند یا محصول شرکت محدود نیست. برای مثال، توانایی ارائه پیشنهادات شخصی شده به مشتریان بر اساس خریدهای قبلی‌شان، یکی از شایستگی‌های کلیدی آمازون است. آمازون از این شایستگی کلیدی هم در فروشگاه اینترنتی و هم در فروشگاه‌های فیزیکی‌اش استفاده می‌کند.

مراقب تقلید کارمندان‌تان باشید

🌟 برایان تریسی در کتاب ۱۲ اصل رهبری عالی می‌نویسد: رهبران حرفه‌ای، رهبرانی هستند که بعد از مدتی به الگو و سرمشق کارمندان‌شان تبدیل می‌شوند و کارمندان از ارزش‌ها، رفتارها، تصمیم‌گیری‌ها و حتی نوع سخن گفتن رهبرشان تقلید می‌کنند.

🌟 به همین دلیل، رهبران حرفه‌ای همیشه به گونه‌ای رفتار می‌کنند که الگوی خوبی برای کارمندان‌شان باشند و ارزش‌، فرهنگ، رفتار و گفتار مناسبی را به آنها بیاموزند.

🌟 در حقیقت، این رهبران به خوبی می‌دانند که تمام چیزهایی که می‌گویند و تمام کارهایی که انجام می‌دهند، توسط کارمندان‌شان موشکافی و تحلیل می‌شود. در نتیجه، همیشه مراقب رفتار، گفتار و تصمیمات‌شان هستند.

🌟 به همین دلیل است که رهبران حرفه‌ای تلاش می‌کنند با رفتارهای مطلوب زیر به الگوی مناسبی برای کارمندان‌شان تبدیل شوند:

۱️⃣ امیدواری نسبت به آینده، به خصوص در سخت‌ترین شرایط.

۲️⃣ پایبندی به تعهدات، اصول و ارزش‌های کاری شرکت.

۳️⃣ حمایت از ایده‌های خلاقانه و جدید.

۴️⃣ ایجاد فضای مشارکت و نظر دادن برای تمام کارمندان.

۵️⃣ گسترش فرهنگ مشتری‌مداری در بین تمام کارمندان.

۶️⃣ توجه ویژه به برند شرکت و ایجاد فرهنگ حمایت از برند در بین تمام کارمندان.

۷️⃣ ترویج فرهنگ مسئولیت‌پذیری، خودانگیزگی، توسعه فردی و وجدان کاری در بین تمام کارمندان.

۸️⃣ ایجاد صمیمیت و دوستی بین تمام کارمندان و خودداری از بروز اختلاف و بحث‌های بی‌دلیل بین آنها.

مردان، زنان و تقسیم کیک مذاکره

🌟 لیگ تامپسون در کتاب «۵۳ اصل مذاکره» می‌نویسد: تفاوت زنان و مردان در هنگام مذاکره چیست؟ شما هم ممکن است مثل من احساس کنید که این سوال، شاید به پاسخ‌های جانب‌دارانه منجر شود ولی می‌خواهم شما را با نتایج یک تحقیق علمی در این موضوع آشنا کنم:

🌟 زمانی که مردان و زنان در یک مذاکره روبروی یکدیگر قرار می‌گیرند، مردان سهم بیشتر از کیک مذاکره را به خود اختصاص می‌دهند. دلیل اختلاف سهم از کیک مذاکره، در خواسته‌های اولیه آنان است نه در توانایی‌شان برای مذاکره.

🌟 به عبارت دقیق‌تر، ریشه این تفاوت را می‌توان در پیشنهادهای اولیه مذاکره‌کنندگان جستجو کرد، به این معنا که زنان معمولا به اندازه آن چه مردان در مذاکره طلب می‌کنند، درخواست نمی‌کنند.

🌟 این تفاوت رفتار حتی وقتی که زنان و مردان دقیقا در نقش‌های یکسان قرار می‌گیرند نیز وجود دارد. برای نمونه، خانم لیندا بابکوک به این نکته توجه کرد و کتابی تحت عنوان «زنان نمی‌خواهند»، منتشر کرد‌.

🌟 در این کتاب، دیدگاه‌های جدیدی در زمینه تفاوت مردان و زنان در مذاکره مطرح شده و مدارک کافی در این زمینه، به خصوص در زیاده‌خواهی مردان و قناعت زنان گرده آمده است.

🌟 خانم بابکوک معتقد است: تصویر کلیشه‌ای مثبتی که ما از زنان، به عنوان انسان‌هایی خوب، مهربان و قابل کنترل در ذهن داریم، در واقع می‌تواند در مذاکره به آنها آسیب وارد کند. در حقیقت این قبیل تصورات رایج از زنان، باعث می‌شود آنها در فرایند مذاکره سهم کمتری از کیک را برای خودشان طلب کنند.

🌟 خانم بابکوک در ادامه می‌نویسد: اما قطعا باید این شرایط را تغییر بدهیم و به زنان کمک کنیم سهم‌شان از کیک مذاکره را افزایش بدهند.

🌟 وی در توضیح نظراتش به کتاب پروفسور هوارد رایفا در کتاب «هنر و دانش مذاکره» اشاره می‌کند و می‌نویسد: برخی از ۳۸ ویژگی یک مذاکره‌کننده موفق که آقای رایفا در کتابش تشریح کرده، مثل صراحت، قاطعیت و برتری‌جویی، بیشتر به شخصیت‌های مردانه می‌خورند، اما در مقابل، برخی دیگر از این ویژگی‌ها مثل همدلی، توانایی در ارتباط غیرکلامی و غیره، بیشتر به رفتارهای زنانه اشاره دارند.

🌟 خانم بابکوک با در نظر گرفتن این واقعیت که خانم‌ها در بسیاری از ویژگی‌های یک مذاکره‌کننده حرفه‌ای، سرآمدتر از آقایان هستند، نتیجه می‌گیرد: وقتی خانم‌ها از این واقعیت مطلع می‌شوند، عملکرد بسیار بهتری از خود نشان می‌دهند و به یک مذاکره‌کننده بسیار بهتر تبدیل می‌شوند.

🌟 خانم بانکوک در پایان می‌گوید: بحث بر سر این نیست که مردان از زنان سوءاستفاده می‌کنند و امتیازهای بیشتری را به دست می‌آورند، بلکه همان گونه که لویی پاستور گفته «شانس با ذهن‌های آماده همراه است»، پس اگر خانم‌ها هم با ذهن آماده وارد مذاکره شوند، شانس‌شان برای موفقیت افزایش می‌یابد.